گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی …
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا …
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن …
عکس یک خنجر ز پشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم …
راه عشق و عاشقی , مستی ونجوا را کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش …
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن …
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی و محنت بکش …
فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی و درد وآه گشته حاصلم …
گریه کرد آهی کشید و زینب کبری کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق …
عکس مهدی راکشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین..
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
شهادت به آسمان رفتن نیست
به خود آمدن است...
آن که جز بهر حق فدا نشود
خون بهایش به جز خدا نشود
هر چه گفتیم و هر چه می گویند
باز حق شهید ادا نشود...
شیرین ترین ولادت ها شهادت است یا«زیباترین مرگ ها»
غصه ای چون فراق جانان نیست
قصه ای چون گذشتن از جان نیست
ما پس خاکریز جان ماندیم
آری از جان گذشتن آسان نیست....
آنان از همه هستی یشان برای دفاع از دین و آسایش امروز ما گذشتند.....ما در مقابل از خود گذشتگی آنان چه پاسخی داریم؟؟